سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
MAD2
 
 

سلام...

1روزو 2 شب ازش خبر ندارم...دارم دیوونه میشم... صبح تا شب کارم گریست...بند نمیاد..

دیروز خواهرش اومد باهام حرف زد...

اولش امید میداد... ولی وقتی ایمان بهش زنگید... دیگه امید نداد بهم ...حرف از جدایی زد..

گفت اگه دیگه نیاد چیکار میکنی.؟نگاش کردم ...گریه کردم ... گفتم نمیدونم...

همه بهم میگن صبر کن بر میگرده ... یا میگن بسپار به خدا ... اگه صلاح باشه خودش درست میشه..

منم سپردم... وااااااای که چقدر از این صلاح بدم میاد...کاش همچین چیزی نبود...

خیلی بیقرارم...

جرات ندارم بزنگم بهش...

خستم... دلم میخواد بزنگم ... بگم غلط کردم ... اشتباه کردم... بچگی کردم...

ولی اون دیگه جوابمو نمیده...:((:((

دارم روااااااااااااااااااااااااااانی میشم...

حالم خیلی بده...

میترسم نیاد ! کاری دست خودم بدم...

اون که هیچ وقت این وب و نمیخونه ..

آخه دارم واسه کی مینویسم.........................................

خدایا کمکم کن... محتاجم به کمکت....

میدونی نباشه نیستم........:(:(:(:(

خواهش میکنم.

 

11/11/89     12:54




موضوع مطلب :

ارسال شده در تاریخ : دوشنبه 89 بهمن 11 :: 12:54 عصر :: توسط : I-MaD

درباره وبلاگ
چه قدر سخت است منتظر کسی باشی که هیچ وقت فکر آمدن نیست .
پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 201
بازدید دیروز: 8
کل بازدیدها: 96563